اجتماعیاسلایدر

مرغ عشق هایم نــذر امام حسین(ع)

ماجرای یک ایستگاه صلواتی متفاوت در حاشیه شهر

گرمای تابستان امسال که جایش را به خنکای مهرماه بدهد، محمدجواد سیزده ساله می شود. او بانی یکی از ایستگاه های صلواتی ساده و بی ریای شهرمان است. ایستگاه که نمی شود گفت، یک میز ساده است که روی آن پارچه سیاه کشیده شده است و بسته به توان او و خانواده اش، هر شب با چند استکان چای از عزاداران حسینی پذیرایی می شود.

به گزارش صدای مشهد، برپاکردن این بساط در شب های دهه اول محرم به شش سال پیش برمی گردد که هنوز مدرسه نمی رفت و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما گویا واحدهای درس عشق به امام حسین(ع) را با موفقیت سپری کرده بود. نشانه اش پیشنهادی بود که با اخلاص و معصومیتی کودکانه با مادرش درمیان گذاشت؛ اینکه چند تا از مرغ عشق هایی را که خیلی دوستشان دارد، بفروشد و هزینه راه انداختن یک ایستگاه صلواتی مقابل منزلشان را جفت وجور کند.

آن سال، آرزوی این خادم کوچک امام حسین(ع) به ساده ترین شکل ممکن برآورده شد. چند جعبه نوشابه و یک تخته چوبی، شد میزی برای گذاشتن چند سینی چای قندپهلو که همه پذیرایی اش را تشکیل داد. الان هم اوضاع تفاوت چندانی نکرده است. نهایتش این است که چای جایش را به شربت یا نهایت یک لقمه نان و ماست و سبزی بدهد، اگر هزینه اش فراهم شود.

آن طور که خانم امیدوار، مادر محمدجواد، برایمان تعریف می کند، پسرش در طول سال و بسته به شرایط، برای خودش کاسبی راه می اندازد. مثلا ایام نوروز که می شود، ماهی قرمز و تابستان ها بلال می فروشد. همه این درآمد را با پول توجیبی هایی که از بابا می گیرد، یک کاسه می کند و نگه می دارد برای پذیرایی دهه محرم. حواسش به تقویم هست و یکی دو ماه مانده به این ایام، دغدغه هایش دوچندان می شود که امسال چه کار کند بهتر است و آیا پولی که پس انداز کرده است، کفاف اجرای ایده هایش را می دهد یا نه.

از آنجایی که زندگی برای همه ما بالا و پایین دارد و محمدجواد هم از این قاعده مستثنا نیست، امسال به دلیل برخی مشغله ها نتوانسته است خوب کار کند و موجودی کیف پولش کمتر از سال های پیش است. نه اینکه ایستگاه را دایر نکند، نه.

همین شب ها اگر پس از اذان مغرب به طبرسی شمالی۵۵ سر بزنید، او و دوستانش را ایستاده پشت میز کوچک پذیرایی شان می بینید.

غصه ای که او دارد و از زبان مادرش آن را می شنویم، این است که نتوانسته است هزینه درست کردن شربت را برای چند شب باقی مانده از دهه اول جور کند و باید به همان چای اکتفا کند. از قضا، مرغ عشق هایش هم امسال تخم نگذاشتند و درآمدی که روی آن حساب باز کرده بود، محقق نشد. ناچار یکی شان را با قفسش فروخت به ۲۲۰هزار تومان که همه اش در چند شب گذشته خرج پذیرایی از مهمانان حضرت شد.

خاطرمان جمع است که حتی اگر بانی پیدا نشود و تا شب آخر، پذیرایی در حد همین چند استکان چای ساده باشد، در برکت کار تأثیری ندارد. اتفاقی که باید، در محله رخ داده است و هم سن وسال های او که تا پیش از این، برپایی ایستگاه صلواتی سوژه شوخی های کودکانه شان بود، حالا برای ایستادن کنار محمدجواد و پذیرایی از عزاداران سیدالشهدا(ع) سرودست می شکنند.

قصه عشق او به حضرت اباعبدا…(ع) را نباید در این سال ها جست وجو کرد. شاید درست تر این باشد که پیشینه عشق این خادم کم سن وسال را در دوره ای جست وجو کرد که هنوز به دنیا نیامده بود؛ در توسل دائمی و زیارت عاشوراهایی که به گفته خانم امیدوار در زمان بارداری محمدجواد بارها خوانده شده است.

گزارش: فرزانه شهامت

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

blank
دکمه بازگشت به بالا
Translate »

Adblock رو غیر فعال کنید

لطفا برنامه یا افزونه بلاک تبلیغات خود را غیر فعال کنید سپس رفرش کنید