اجتماعیاسلایدر

قدم های عاشقی از مشهد تا  کربلا

نوجوان ۱۳ساله مشهدی که ماه گذشته با پای پیاده راهی کربلا شده بود، از حال وهوای این سفر می گوید

 به گزارش صدای مشهد، گوشی چندبار دست به دست می چرخد تا بالاخره می رسد به دست محمدعلی. او بین ۱۷۰زائری که راهی کربلا شده اند، کم سن وسال تر است. کاروان ساعت ۱۰صبح چهارشنبه کنار جاده ای نرسیده به شهرستان جرقویه اصفهان در حرکت است. ۱۳۰۰کیلومتر را در این هوای داغ تابستان پشت سر گذاشته اند؛ در آفتاب سوزان و با پاهایی که آبله هایش گاهی تلنگری به جسمشان می زند که یعنی خیلی وقت است سرپا هستند. محمدعلی با سیزده سال سن به اندازه قدیمی های این کاروان کارکشته، راه بلد و حرفه ای است: من عاشق امام حسینم (ع). از یازده سالگی با این کاروان رفتم کربلا. امسال سال سوم است. دیگر خیلی چیزها را بلدم. خوب می دانم نود روز در راه بودن و عزاداری اربعین یعنی چه.

مهرماه که برسد، محمدعلی کریمی کلاس هفتمی می شود. از خانه ای که در سه راه کاشانی است، همراه کاروان زائران پیاده کربلا شده است، با پدربزرگش: پدرم در مچ پایش پلاتین دارد و نمی تواند پیاده روی کند. برای همین نیامده است. یک برادر ده ساله هم دارم که کوچک است. امسال نمی توانست بیاید. سال بعد او را با خودم می آورم.

قصه اینکه چطور از مسیر کاروان پیاده سر درآورد، جالب است. صدای محمدعلی از میان مداحی کاروان به سختی شنیده می شود: سال۱۴۰۰ پدربزرگم رفت مجتمع بقیها…الاعظم(عج) برای کاروان ثبت نام کند. من و پدرم هم همراهش بودیم. یک دفعه گفتم من هم می آیم. به پدربزرگم گفتم من را هم ثبت نام کن. امام حسین(ع) من را طلبیده بود که راضی شدند و اسمم را نوشتند. خیلی اتفاقی شد. سال های بعد خودش ثبت نامم می کند. دیگر عضو ثابت شدم.

خیلی اصرار دارد که صاحب این روزها اسمش را نوشته است و هرسال دعوتش می کند و دوباره تأکید می کند که «پدربزرگم من را نیاورد، من با او آمدم. خودم خواستم. به دلم افتاده بود».

یک پسر نوجوان این همه روز با پای پیاده که به قول خودش روزی ۴۵ تا ۵۰کیلومتر می شود، همراه کاروان است، بدون هیچ شکایت و غرولندکردنی. درحالی که روحیه همه بچه های هم سن وسالش همین است. محمدعلی با درک سختی ها، برای صبوری اش دلیل دارد: امسال از روز دوم تیر راه افتادیم. سختی که کم نیست؛ مسیرهای طولانی و گرم، پاها هم مدام آبله می زند و زخم می شود، اما اصلا نه پشیمان شدم، نه غر می زنم. خیلی شیرین است. خستگی ناپذیر است این زیارت.

در پاسخ به اینکه سه سال است به هوای این سفر تابستان نداری، محکم جواب می دهد: چه اشکالی دارد؟ بهتر از این است که با بچه ها بروم در کوچه بازی کنم. زیارت کربلا مستحب است، اما هرچقدر بتوانیم و برویم، لذت بخش است. من که از این سفر سیر نمی شوم. اصلا تکراری هم نمی شود. برای بقیه هم نشده است. پدربزرگم سال هاست با کاروان می آید و هنوز برایش تکراری نشده است.

رفت وآمدش به کربلا متصل شده به دعاهایی و دیگر یاد گرفته است چه بگوید و چه بخواهد: خیلی ها دوست دارند بروند کربلا، ولی امام حسین (ع) نطلبیده است. از روزی که راه افتادیم، دعا کردم آن ها زودتر از ما اربعین کربلا باشند. برای سلامتی خودم و خانواده ام و مردم هم دعا می کنم. دعا می کنم ظهور امام زمان(عج) نزدیک و رزق وروزی همشهریانم بیشتر شود.

مسیر رفتن برایش شادی آور است، چون هر قدمی که برمی دارد، به صحن وسرای حضرت نزدیک تر می شود، اما در راه برگشتن دلش می گیرد و دعای اینکه سال بعد همراه کاروان باشد، در دلش می چرخد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

blank
دکمه بازگشت به بالا
Translate »

Adblock رو غیر فعال کنید

لطفا برنامه یا افزونه بلاک تبلیغات خود را غیر فعال کنید سپس رفرش کنید