تا چند دهه پیش مرز بین احزاب شفاف و مجرای فکری رهبران گروههای سیاسی و طرفداران آنها همسو و حرف، عمل و دیدگاه زعمای قوم و رهروان آنها یکی بود و این همسانی ایدئولوژیکی تا مرز جانفشانی در راه آرمان حزبی هم پیش میرفت.
ظهور عصر خردورزی که همراه با انفجار اطلاعات و گسترش چشمگیر شبکههای اجتماعی بوده و در کسری از ثانیه موجی از دادههای فرآوری شده و سیلی از اندیشههای شخصیسازی شده را در دسترس مخاطبین قرار میدهد؛ باعث ایجاد طبع جدید در ذائقه و شیوه تفکری چالشجو در جامعه سیاسی کشور شده است.
از سوی دیگر ورود رهبرانی، در هر دو جناح سیاسی کشور؛ با تضادها و تعارضات فاحش در اندیشه و کردار با یکدیگر و ایضاً با پیروان آن گروه؛ عاملی شده برای سردرگرمی عمومی و در نتیجه استیصال از مرزبندی و قرارگیری در یک طیف سیاسی خاص.چه بسیارند این روزها اصلاح طلبان و یا اصولگرایانی که زمانی بیچون و چرا پیرو خطمشی آرمانهای حزبی خود بودند و اکنون با چند پارهشدن و تنوع دیدگاه ها و نبود یک خط فکری منسجم در انتخاب خود مرددند.
برخی از بزرگان سیاسی نیز با معرفی جریان هایی با عناوین اعتدال در هردوجناح سعی کردند این بخش از جامعه را به خود جلب کنند ولی چندان موفق نبوده و نخواهند بود.
این افول پیروی، به خصوص در قشر نخبگانی و رسانه ای، باعث ظهور طبقهای از مجتهدین سیاسی در جامعه شده است که رفتارها ودیدگاههای مورد قبول از هردو طرف را تمجید و خطاهای ایشان را تقبیح میکنند.
به فورشاهد هستیم اصلاحطلبانی که حامی دولت تدبیر بودند و اخیرا پس از بحرانهای اقتصادی و سیاسی و مشکلات پیش آمده قلم به انتقاد و زبان به گلایه گشودند و اصولگرایانی که روزی سنگ دولت بهار را به سینه میزدند و امروز برائت میجویند از فتنهگری مهرورزان.
امروز با رشد آگاهی و بلوغ فکری جامعه شاهد افزایش مجتهدین سیاسی هستیم که سره را از ناسره تشخیص داده و آنگونه که خود میاندیشد مرزبندی میکند.